کد مطلب:189450 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

مهابت و شجاعت
علم و تقوایش، زهد و پارسایی اش، چنان عظمت، جلالت و ابهّتی به وی داده بود كه كسی نمی توانست او را سیر نگاه كند. [1] و دانشمندان بزرگ از جمله «حكم بن عُتَیْبه» با همه عظمت و بزرگی اش، در نزد او، كودكی دانش آموز می نمود، [2] یكی از همراهان هشام بن عبدالملك خلیفه اموی، به هنگام حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت با طرح سؤالی او را شرمنده كند، و چون به نزد آن گرامی رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش پرید و زبانش بند آمد. [3] .

یا آنكه در میان مردم چون یكی از آنها بود، و از متواضع ترین مردم به شمار می آمد، ولی در مقابل ستمكاران، شجاعانه می ایستاد و از حق و حقیقت دفاع می كرد. آنگاه كه خلیفه اموی هشام بن عبدالملك، آن حضرت را به دمشق احضار كرده بود، در مجلسی كه تمام سران اموی گرد آمده بودند ابتدا هشام و سپس دیگر بزرگان بنی امیه آن حضرت را سرزنش كردند.

مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر دفاع كرد، چنانكه هشام از سخن آن حضرت، كه امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفی می كرد، به اندازه ای خشمگین شد كه فرمان داد امام را زندانی كنند. [4] در مجلسی دیگر در نزد هشام در حالی كه در كنار او و بر تخت وی نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت خانواده خود را اثبات كرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت. [5] .

حتی در شب وفاتش، مناجات شبانه اش را ترك نكرد. چون غمگین می شد، زنان و كودكان را جمع می كرد، او دعا می كرد و آنها آمین می گفتند.


[1] مكارم الأخلاق، ص 74؛ بحار، 46 / 299.

[2] همان، ص 85؛ رجال كشي، ص 128، ش 308.

[3] همان، ص 89، 68؛ بحار 46 / 298، 299؛ نك كافي 6 / 481.

[4] بحار، 46 / 298؛ نك كافي، 6 / 482.

[5] دلائل الأمامة، ص 95؛ مكارم الأخلاق، ص 102، 103، 104، 105؛ كشف الغمة، 2 / 342؛ وسايل، 3 / 409؛ بحار، 46 / 221، 222، 223، 245.